جستاري در زندگاني هاشم مرقال سردار پرافتخار اسلام(2)
جستاري در زندگاني هاشم مرقال سردار پرافتخار اسلام(2)
ولادت هاشم
فتوحات شام در سال هاي 12و13 هجري به وقوع پيوسته است. اينكه ابوبكر او را به فرماندهي يك سپاه عظيم بگمارد، اقتضا مي كند كه سن وي در آن زمان حدود سي سال باشد. اين حدس و تخمين به اين دليل است كه پيش از اين واقعه، هاشم در زمان محاصره شعب ابي طالب جواني نورس بود كه به محاصره شدگان شعب، غذا و وسايل مورد نياز را مي رساند. اين محاصره قريب دو يا سه سال طول كشيد و اين آذوقه رساني هاشم، مقتضي براين است كه وي حدوداً پانزده ساله بوده باشد. طريقه هاشم با ترفند و فريب نگهبانان، داخل شعب مي شد و آذوقه و وسايل ضروري را به محاصره شدگان مي رساند.(5)
علاوه بر دليل پيشين، مي توان ماجراي ذيل را نيزبه عنوان دليل ذكر كرد: عمروبن عاص در صفين سپاهيان را خطاب قرار داد و در مورد هاشم گفت: «عليكم بالشيخ الدجال.»(6) شيخ در كلام عرب به فردي گفته مي شود كه حدود پنجاه ساله باشد. از اين رو، اين دليل براين مطلب صحه مي گذارد كه ولادت هاشم مي تواند حدوداً در سال پانزده پيش از هجرت باشد؛ چرا كه ماجراي صفين در سال 37هجري اتفاق افتاده است.(7)
حضور در جنگ ها و بروز دلاوري ها
مختلف، در زمان پس از رحلت پيامبر(ص) صاحب تجربه اي جنگي و پختگي نظامي شد. در ميان سپاهيان اسلام كمتر كسي يافت ميشود كه از چنين ويژگي برخوردار باشد. توضيح بيشتر در اين مورد، نشان مي دهد كه هاشم دراين جنگ ها چه جايگاهي داشته است. براي مثال، جنگ با شاميان يكي از اين نمونه هاست. وي دراين جنگ با فرمانده سپاه ابوعبيده بود كه توانست ابتدا دروازه شهر بعلبك را محاصره كند و سپس آنها را شكست دهد. وي پس از آن عازم حمص، رستن و شيزر شد و توانست بر حاكم و نيروي نظامي اين شهرها مسلط شود و دروازه آنها را بگشايد.(8) هاشم در يرموك يك چشم خود را از دست داد.(9) و به غير از او، بسياري ديگر از لشگريان اسلام چشمان خود را از دست دادند؛ چرا كه روميان كمان به دست حمله آنها را ناكام گذاشتند و اكثر قريب به اتفاق آنان را با تيرهاي خود هدف قرار دادند و چشمانشان را نابينا كردند. از اين رو، اين روز به «يوم التعوير»(10) معروف شد؛ يعني روز يك چشم شدن.
هاشم در جنگ با روميان، سردسته گروه پياده نظام بود. وي درنبرد قادسيه جز فرماندهان جان بركف به شمار مي رفت.(11) پس از فتح مدائن در جلولاء شركت نمود. در نبرد جلولاء مسلمانان توانستند غنايم بسياري به دست آورند. طبق گفته روات، كثرت غنيمت به حدي بوده است كه سهم هر سواركار در آن روز به سي هزار دينار مي رسيد و اين مبلغ به غير از سلاح و اسب بود. مورخان اين خيرات و بركاتي را كه بر مسلمانان وارد شد، بواسطه هاشم و به خاطر نيك انديشي تجربه و تبحر نظامي وي و از بركات شمشير و نيروي فوق العاده او مي دانند. جلولاء به سبب اين همه غنايم «فتح الفتوح» ناميده شد.(12)
ولي از تمام اين گفته ها مهمتر، سخن اميرمؤمنان(ع) است كه بواسطه شجاعت و پهلواني او، وي را شايسته كارگزاري مصر دانستند. «خداوند محمد را رحمت كند. او جواني كم تجربه و نورسي بود. قصد داشتم هاشم بن عتبه را به امارت مصر بگمارم؛ چرا كه اگر او امير مصر مي شد، عمروبن عاص توان تسلط بر مصر را نمي يافت و ميدان را براي او و ياران او خالي نمي گذاشت. به علاوه اينكه او نيز زنده مي ماند و كشته نمي شد، مگر آنكه شمشيرش را همچنان در كف مي فشرد، البته محمد بن ابي بكر را نكوهش نمي كنم؛ تا توان داشت از كوشش باز نايستاد و برسراو آن آمد كه آمد.»(13)
اين تقديرو تحسين امام(ع) از دلير با ايمان و اخلاص (هاشم مرقال)، حاوي نكته هاي بسياري است. امام در سخت ترين لحظه جنگ با مزاح به او مي گويد: هاشم!آيا برخود هيچ ترس و هراسي نداري كه ترسو و بزدل شمرده شوي؟ هاشم در جواب گفت: اي اميرالمؤمنين(ع)! بزودي خواهي دانست. به خدا قسم، مثل مردي كه آهنگ آخرت دارد در ميان سرهاي آن قوم سركش درپيچم.(14)
آن حضرت در جاي ديگر فرمود: هاشم! تا كي نان مي خوري و آب مي نوشي؟ هاشم در جواب گفت: چنان مي جنگم و تلاش مي كنم كه ديگر بسوي تو بازنگردم.(15)
اوج شجاعت، دليري، پهلواني و جانفشاني هاشم در جنگ صفين بوده؛ چرا كه همه همرزمانش در جنگ منتظر حمله او بودند تا جنگ را آغاز كنند. چنان که در وقعه صفين آمده: فردي از قبيله بني بكر بن وائل، كه معروف به شجاعت و دليري بودند، همچنان که منتظر بود تا جنگ را شروع كند، به هاشم گفت: هاشم! به ميدان پاگذار! هاشم! تو را چه شده؟ از ترس چنين معركه اي باد به گلو افكنده اي يا از ترس و بزدلي خويش؟ هاشم با نگاهي به او، بي باكي او را تحسين كرد وگفت: حقا كه به پرچمداري و علمداري شايسته تر از مني! وقتي من به خاك افتادم تو پرچم را برگير.
پس از آن رو به ياران خود كرد و با يادآوري فنون
نظامي به ايشان گفت: «بند كفش هاي خود را محكم ببنديد، بندهاي كمرتان را محكم كنيد، هنگامي كه من سه بار پرچم را به اهتزاز درآوردم بدانيد كه آماده هجومم، ولي نبايد هيچ يك از شما قبل از من حمله كند.»(16)
پس از آن هاشم بر ذوالكلاع و ياران وي هجوم برد و جنگ شروع شد.
هاشم پس از درهم شكستن صفوف اول ودوم سپاه معاوي، به صف سوم رسيد. وقتي معاويه اين صحنه را ديد به عمروبن عاص گفت: واي برتو! امروز هاشم بن عتبه پرچمدار است. اگر امروز نيز همان گونه برق آسا بتازد روزي سخت، دراز و دشوارتر از ديروز بر شاميان خواهد گذشت و اگر با جمعي از يارانش به پيش تازد من اميد آن دارم كه تو بتواني آنان را محاصره كني.(17)
سپس ياران غيور خود را به همراه عمروبن عاص راهي معركه كرد. آنان همگي قصد محاصره هاشم را نمود. از آن رو كه عبدالله پسر عمرو درميانآنها بود، عمرو مانند ديوانه ها فرياد زد و گفت: اي خدا! اي رحمان! پسرم، پسرم! معاويه به او گفت: صبر كن! عمرو از جاي پريد و به او گفت: اگر به جاي او يزيد پسر تو مي بود تو خود صبوري مي كردي؟
به هر روي، شاميان حواس ياران هاشم را منحرف كردند و عبدالله توانست از چنگ هاشم بگريزد.(18)
تمام اين اخباري كه در تاريخ نقل شده به خاطر دلاوري و شجاعت هاشم مرقال است كه تا اين حد از او تحليل شده؛ چنان که سخنان امام را در مورد او ملاحظه نموديم.
ولي هاشم علاوه بر اين شجاعت خود، غيرت و حميت خاصي نسبت به اميرمؤمنان(ع) داشت. به نقل تاريخ، هاشم از جمله كساني است كه به امامت اميرمؤمنان(ع)(بدون هيچ پيش شرطي) راضي شدند و با او بيعت كردند.(19)
به علاوه، وي از سرآمدان كساني بود كه شهادت دادند علي(ع) اولين مسلمان مؤمن به پيامبربوده است.(20)
اضافه براين، ابن اثير او را جز كساني مي داند كه در حديث ركبان شهادت به حديث غدير داده اند.(21) وي پس از ذكر نام هايي كه نام هاشم نيز درميانشان است مي نويسد: ايشان شهادت دادند كه از پيامبر شنيدند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»(22) و يا در كتب نقل شده كه وي در حديث مناشده اميرمؤمنان حضور داشت و علي را تصديق كرد.(23) به علاوه، نام وي در زمره كساني قرار گرفته است كه به همراه ابوذر و تني چند از افاضل و اصحاب رسول خدا شهادت به ولايت، اخوت و جانشيني اميرمؤمنان نسبت به پيامبر داده اند.(24)
در ايمان هاشم به اميرمؤمنان همين بس كه در اوايل جنگ صفين خطاب به آن حضرت گفت: ما را بر سر آن قوم سنگدل فرود آر؛ «كساني كه كتاب خدا را پشت سر نهادند.»(25) و عملي برخلاف خشنودي خدا با مردم در پيش گرفتند...و تو اي اميرمؤمنان! نزديك ترين مردم از نظر خويشاوندي به پيامبر خدا و برترين مردم از نظر سبقت و پيشينه در اسلام هستي و آنان نيز در حق تو همين را كه ما دريافته ايم، مي دانند...پس دست هاي ما به فرمان پذيري و فرمان برداري بسوي تو گشوده است و دلهاي ما به خيرخواهي تو گشاده و جان هاي ما براي ياري به تو آماده تا در برابر هركسي كه با تو به مخالفت ورزد به پايمردي بايستيم و كار ولايت را به تو بسپاريم.
به خدا سوگند اي اميرالمؤمنين، هرگز دوست ندارم تمامي آنچه را زمين در خود نهفته و آسمان برآن سايه زده به من دهند تا من دشمن تو را به دوستي بگيرم و يا دوستت را دشمن پندارم.»(26)
امام نيز در پاسخ به خطاب به پروردگار فرمودند:«پروردگارا! توفيق شهادت در راه خدا و همراهي با پيغمبر
خويش را نصيب و روزي او بفرما.»(27)
اين سخنان، اوج محبت دوطرفه اي است كه هم امام وهم هاشم به يكديگر داشتند. هاشم با اين گفتار، ايمان بي نظير خود را نسبت به امام ابراز كرد و اين حب ولايي را تا آخرين نفس با خود حفظ كرد. نصربن مزاحم در اين باره مي گويد: مردي از اصحاب امام برهاشم گذركرد در حالي كه او بين كشتگان افتاده بود. هاشم در آخرين لحظات زندگي خود لباس او را گرفت و با اصرار و تأکيد به او گفت: «سلام مرا به اميرمؤمنان(ع) برسان و به او بگو كه هاشم مي گويد: تو را به خدا قسم مي دهم كه شبانه پيكر كشتگان را جمع كني، به طوري كه پيشاپيش، پاي كشتگان را به دوال اسبانت بسته و تا صبح ميدان را از كشته ها خالي كرده باشي؛ چون فردا ابتكار عمل و تعيين سرنوشت جنگ با كسي است كه كشتگان را زودتر گردآوري كرده باشد» آن مرد نيز چنين كرد. امام بلافاصله با جمعي در تاريكي شب رفت و با حمل كشتگان بر پشت خود، آنها را به طرف خيمه هاي خود آورد. روز بعد قول هاشم دقيقا محقق شد»(28)
هاشم پس ازآنكه دريافت توان ادامه دفاع از امام و رويايي با دشمن را بوسيله سلاح ندارد باز هم دست از راهنمايي و ياري فكري او برنداشت. اين نهايت عشق و ارادت او نسبت به امام است.
پي نوشت ها :
*دانشجوي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، دانشگاه تهران(پرديس قم).
1- ر.ك: حسن الشاكري، الصفوه من الصحابه و التابعين، ج2، ص323.
2- در مورد شهادت هاشم، ر.ك: احمدبن داود دينوري، اخبار الطوال، ص183؛ نصربن مزاحم منقري، همان، ص346و355؛ علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص393 و397.
3- محمدبن جريرطبري، تاريخ طبري، ج11، ص511؛ ابن عبدالبرقرطبي، همان، ج4، ص1546؛ ابن اثير، اسدالغابه، ج4، ص579؛ احمدبن حجر عسقلاني، همان، ج5، ص389؛ خيرالدين زركلي، همان، ج9، ص49؛ سيدمحسن امين، همان، ج15، ص174.
4- ابن اعثم كوفي، الفتوح، ج1، ص94.
5-حسين شاكري، همان، ج5، ص398.
6- ابن سعد، الطبقات الكبري، تحقيق محمدعبدالقادر عطا، ج4، ص192.
7- قيس العطار، ديوان هاشم المرقال، ص10.
8- براي مطالعه بيشتر، ر.ك: ابن اعثم كوفي، همان، ج1، ص170.
9- محمدبن جريرطبري، همان، ج11، ص511؛ احمدبن يحيي بلاذري، همان، ج10، ص26؛ علي بن حسين مسعودي، همان، ج2، ص378؛ شمش الدين محمد ذهبي، تاريخ الاسلام، ، ج 3، ص 584؛ابن عبدالبر قرطبي، همان، ج4، ص1546؛ عبدالحسين
اميني، همان، ج8، ص270.
10- براي مطالعه بيشتر، ر.ك: محمدبن جرير طبري، همان، ج3، ص394و435.
11- براي مطالعه بيشتر، ر.ك: احمدبن داود دينوري، همان، ص119؛ احمدبن ابي يعقوب يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج2، ص145؛ محمدبن جرير طبري، همان، ج3، ص478و578.
12- عبدالبر قرطبي، همان، ج4، ص1546؛ شمس الدين محمد ذهبي، تاريخ الاسلام، ج3، ص161؛ سيدمحسن امين، همان، ج10، ص251.
13- احمدبن يحيي بلاذري، همان، ج2، ص404؛ ابراهيم بن محمدثقفي كوفي، همان، ج1، ص302؛ نهج البلاغه، خ68، ابن ابي الحديد، همان، ج6، ص93.
14- نصربن مزاحم منقري، همان، ص326.
15- همان، ص346.
16- همان، ص326؛ ابن ابي الحديد، همان، ج8، ص10.
17- شمس الدين محمد ذهبي، تاريخ الاسلام، ج3، ص584-585؛ احمدبن محمدبن اندلسي، العقد الفريد، ج4، ص317.
18- براي مطالعه بيشتر در مورد رشادتهاي هاشم در صفين، ر.ك: نصربن مزاحم منقري، همان، ص328، 346، 355و 356؛ابن ابي الحديد، همان، ج8، ص35؛ احمدبن محمدبن اندلسي، همان، ج4، ص317؛ سيدعلي خان مدني شيرازي، همان، ص378.
19- محمدبن محمد مفيد، الجمل، ص50.
20- ابن شهرآشوب مازندراني، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص291.
21- عبدالحسين اميني، همان، ج1، ص189-190.
22- حسين شاكري، همان، ج2، ص331.
23- عبدالحسين اميني، همان، ج1، ص164.
24- محمدبن علي صدوق، الامالي، ص53.
25- بقره:101.
26- نصربن مزاحم منقري، همان، ص112؛ ابن ابي الحديد، همان، ج3، ص184؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج32، ص404؛ سيدعلي خان مدني شيرازي، همان، ص377.
27- نصربن مزاحم منقري، همان، ص112.
28- همان، ص355و356.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}